شین
من درد ها کشیدم ام از درازنای این
شب بلند
با این همه
جهان و هرچه در اوست
به کام کلمه ی باز بی چراغی چون من است
من چکیده ی نور و
عطر عیش و
آواز ملائکم
وطنم همین هوای نوشتن از شرحه ی نی است
همین است که این سکوت بی باده
بر بادم داده است
ورنه علفزار اردی بهشت را
کی بی وزیدن از سرمست بابونه دیده اید